تست شخصیت شناسی MBTI
تست MBTI ، یک پرسشنامه روانسنجی فردیه که برای شناسایی نوع شخصیت، نقاط قوت و اولویتهای افراد طراحی شده است. هدف از طراحی اون، اندازهگیری ترجیحات فرد در فهم دنیا و چگونگی تصمیمگیریه.
امروزه دنیا جای رنگارنگیه و آدمها که خودشون هم جزئی از این دنیان از این قاعده مستثنا نیستن. حالا شاید براتون سوال بشه که خب رنگارنگ بودن یعنی چی؟ مشخصه که وقتی میگیم رنگارنگ منظورمون نژادهای مختلف آدم ها نیست بلکه اخلاق ها و شخصیت های مختلف اونهاست. شاید این تفاوت های شخصیتی از زمان های خیلی دور یا از زمان اجتماعی زندگی کردن انسان ها وجود داشته ولی به این اندازه که امروزه قابل توجه و مهمه نبوده.
امروزه اهمیت مثل “هر کسی را بهر کاری ساختند” خیلی مشهوده چون با یه نگاه خیلی سریع تو جامعه میشه فهمید بسیاری از ساز و کارهایی که هست کارا نیستن. یعنی این جور بگم که برای مثال در یه شغل با اینکه همه چیز روی کاغذ درست برنامهریزی میشه ولی در نهایت اون هدفی که مدنظر هست حاصل نمیشه.
یکی از مهمترین دلایلی که میتونه باعث ناکارآمدی باشه شاید همون انتخاب آدم اشتباه برای اون جایگاهه. بنابراین اگه ما بتونیم چه به عنوان یک مدیر که قراره سازمان خودش رو بسازه و اداره کنه یا به عنوان یک شخص که فقط می خواد شناخت بهتری از خودش داشته باشه راجع به انواع تیپ های شخصیتی که وجود دارد آگاه بشیم میتونیم زندگی بهتری هم برای خودمون هم برای بقیه به ارمغان بیاریم مطالعات و مقالات زیادی در این رابطه وجود دارد و یکی از معروفترین آنها تست شخصیت شناسی MBTI هست.
تست MBTI ، یک پرسشنامه روانسنجی فردیه که برای شناسایی نوع شخصیت، نقاط قوت و اولویتهای افراد طراحی شده. این تست توسط ایزابل مایرز (Isabel Myers) و مادرش کاترین بریگز (Katherine Briggs) و بر اساس کارشون بر تئوری کارل یونگ (Carl Jung) درمورد انواع شخصیت ها تهیه شده و هدف از طراحی اون، اندازهگیری ترجیحات فرد در فهم دنیا و چگونگی تصمیمگیریه.
خود کلمه MBTI یک عبارت اختصاری از”Myers-Briggs Type Indicator” هست. اگرچه مایرز و بریگرز ادعا میکنن که ایده مرکزی خودشون رو از تئوریهای تیپ شخصیتی کارل گوستاو یونگ استنتاج کردن، ولی بسیاری از متخصصان این عرصه همچنین شاگردان یونگ همچون جوزف هندرسون معتقدن که کاترین بریگز و دخترش از فهم تئوری یونگ بازموندن.
همزمان با ترجمه کتاب «تیپهای روانشناختیِ» یونگ در سال ۱۹۲۳ در آمریکا، مایرز و بریگز ایدهای که یونگ در کتابش مطرح کرده بود رو با نظریات خودشون بسیار منطبق و همسو دیدن از این رو مصممتر شدن تا تحقیقات خودشون رو روی افراد بیشتری مورد آزمون قرار بدن. انگیزه اصلی اونا از این کار کمک به افراد برای داشتن درک بهتری از خودشون و آشنا شدن با جنبههای مختلف و احتمالاً نادیدنی وجودشون بود. مایرز و بریگز برای توسعه پرسشنامهشان از کمکهای تخصصی روانشناسان حرفهای کمک گرفتن و در نهایت در سال ۱۹۴۳ اولین پرسشنامه MBTI رو منتشر کردن. امروزه در آمریکا سالانه تقریبا دو میلیون نفر از اون برای خودشناسی استفاده می کنن.
این تست در طول زمان حدود سه بار تغییر کرده و هر بار سوالات بیشتری به اون اضافه شده. شکلی که این تست امروز در اکثر حالات برگزار میشه اینجوریه که هر بار یه مفهوم رو به شکل یک جمله خبری براتون نمایش میده و ازتون میخواد که از درجه “کاملا موافقم” تا درجه “کاملا مخالفم” بهش امتیاز بدید. در نهایت بهتون یه عبارت اختصاری چهار حرفی نشون میده که نشون دهنده تیپ شخصیتیه شما هست.
این تست افراد رو در 8 بخش مورد بررسی قرار میده و نتیجه رو به صورت 4 بخشی که بیشترین امتیاز رو آوردن گزارش میده. اون 8 بخش هم شامل این موارد میشه:
1- درون گرایی (I) و برون گرایی (E)
برونگرایی و درونگرایی، اولین بار توسط یونگ در تئوری انواع شخصیت بررسی شد. یونگ از این اصطلاحات، بهعنوان روشی برای توصیف چگونگی پاسخ و تعامل مردم با دنیای اطرفشون استفاده میکرد. با اینکه این اصطلاحات برای اکثر مردم آشناست؛ اما در تست MBTI استفاده آنها، تاحدودی با کاربرد معمولشان متفاوت است. همه ما با درجات متفاوت، درونگرا و برونگرا هستیم، اما بیشتر ما تمایل داریم یکی از این دو عبارت بهعنوان شخصیت ما معرفی شود.
افراد برونگرا (Extraverts)، عملگرا (action-oriented) هستند، از تعاملات اجتماعی مکرر لذت میبرند و از صرف وقت با بقیه، انرژی میگیرند. افراد برونگرا با دنیای بیرون سازگارترن. توجه و انرژی خودشون رو به دنیای بیرون معطوف میکنن. اونها به اشخاص دیگر توجه دارن و از داشتن تبادل و تعامل با دیگران لذت میبرن، خواه این تبادل با یک نفر و یا با چند نفر باشه. این اشخاص بهحکم طبیعت خود به اشخاص و اشیای بیرون از خود توجه دارند. ازآنجاکه برونگراها برای درک دنیا باید اون رو تجربه کنن، به نظر میرسه اونها به فعالیتهای مختلفی علاقهمند هستن. باطریهای خودشون رو از با دیگران بودن شارژ میکنن. اونها معمولا آشنایان فراوانی دارن و با اشخاص جدید بهراحتی دوست میشن تا باب آشنایی فراهم بشه، برونگراها به موقعیتی نگاه میکنن و از خودشون میپرسن: «چگونه میتونیم بر این تأثیر بذاریم؟»
افراد درونگرا (Introverts)، فکرگرا (thought-oriented) هستند، از تعاملات اجتماعی عمیق و معنیدار لذت میبرند و از تنهابودن، انرژی میگیرند.. افراد درونگرا توجه و انرژی خودشون رو متوجه دنیای درون خود میکنن. اونها از اینکه وقت خودشون رو بهتنهایی و با خود صرف کنن راضی هستن. از تنها بودن با خودشون باطریهاشون رو شارژ میکنن. میخوان قبل از اینکه دنیا را تجربه کنند اون رو بشناسن و از اون سر دربیارن؛ یعنی اونها با خودشون مشغله ذهنی فراوانی دارن. روابط اجتماعی رو در سطح محدود دوست دارن. درنهایت ترجیح میدن که با یک یا چند نفر محدود رابطه داشته باشن. نمیخوان کانون توجه باشن و به همین دلیل محتاطتر و بستهتر از برونگراها عمل میکنن.
2- حسی بودن (S) یا شهودی بودن (N)
این معیار تعیین کننده نوع جمعآوری اطلاعات افراد از دنیای اطرافشونه. درست مثل برونگرایی و درونگرایی، همه افراد در موقعیتهای مختلف، میتونن شهودی یا حسی باشن. براساس تست شخصیت MBTI، مردم تمایل دارن در یکی از این دو غالب باشن.
افراد حسی (Sensing) ، توجه زیادی به واقعیت دارن؛ بهویژه اونچیزهایی رو که میتونن با حواس پنج گانه شون به دست بیارن. این افراد، تمایل دارن روی واقعیتها و جزئیات تمرکز کنن و از تجربه کردن لذت ببرن. افراد حسی به اون چیزی که میتونیم ببینیم، بشنویم، احساس کنیم، ببوییم یا مزه کنیم توجه دارن. اونها چیزهای قابلاندازهگیری رو مهم در نظر میگیرن. به حواس پنجگانه خودشون توجه دارن و میخوان اطلاعات خودشون درباره جهان رو از اون بگیرند. اونها به تجربه شخصی خودشون هم اعتماد دارن. اونها در لحظه حال فکر میکنن و براشون این مهمه که در لحظه حاضر در چه شرایطی قرار دارن، حتی به موقعیت و شرایط نگاه میکنن و میخوان از اون چیزی که در جریانه دقیقا آگاه بشن.
افراد شهودی (Intuition) ترجیح میدن بیشتر به الگوها و تصورات توجه کنن. اونها درباره احتمالات آینده و نظریههای انتزاعی فکر میکنن و از اونها لذت میبرن. افراد شهودی «شم» را ترجیح میدن و بیشتر از حس ششم خودشون بهره میگیرن و علاقهمند به چیزایین که باید باشن. این افراد بیشتر وقت خودشون رو رویاپردازی میکنن. بهطور طبیعی میتونن فاصله بین سطور را بخونن و در همه ی چیزها معنا پیدا کنن. به استنباطها توجه دارن. به تصور و تخیل بها میدن و به الهام و حرف دلشون احترام میذارن. به آینده توجه دارن. اونها دوست دارن حوادث را پیشبینی کنن و نسبت به تغییر دادن شرایط مسممن.
3- منطقی (T) یا احساسی (F)
این مقیاس با نحوه تصمیمگیری افراد، بر اساس اطلاعاتی که از حسی یا شهودی بودن اونها به دست اومده، مشخص میشه.
افرادی که ترجیح میدن منطقی باشند (Thinking) بر واقعیتها و دادههای عینی بیشتر تأکید میکنن. اونها هنگام تصمیمگرفتن؛ استوار، منطقی و بیغرض هستن. افراد منطقی تصمیمات و قضاوتهای خودشون رو بر اساس منطق قرار میدن. تصمیمگیری اونها بهصورت غیرشخصیه. تصمیماتی رو میپسندن که منطقی و معنیدار باشه. اونها افتخار میکنن که در جریان تصمیمگیری، عینی و تحلیلی هستن. اونها با تحلیل کردن و با سبک و سنگین نمودن مدارک و شواهد موجود، تصمیم میگیرن، هرچند ممکن است که به نتایج ناخوشایند برسند.
کسانی که احساسات (Feeling) را ترجیح میدن، در هنگام تصمیمگیری، مردم و احساسات اونها رو هم در نظر میگیرن. افراد احساسی بیشتر تصمیمات خودشون رو بر اساس احساساتشون میگیرن. فرد احساسی بیشتر تحت تأثیر فیلمها یا… قرار میگیره. اگرچه احساسات میتونن در تصمیمگیریها تاثیر داشته باشن ولی احساسی بودن در اینجا صرفا به این معناست که صرفا با توجه به اون چیزی که برای شما و دیگران مهمه تصمیم بگیرید. با توجه به بهایی که برای احساسات خودشون قائل هستن تصمیم میگیرن. اونها به همدلی و مهربان بودن افتخار میکنن.
4- قضاوت گر (J) یا دریافت گرا (P)
مقیاس نهایی درباره نحوه تمایل مردم به مقابله با جهان خارجه.
کسانی که قضاوتگر (Judging) هستن، ساختار و تصمیمات استوار را ترجیح میدهند. این افراد تمایل دارن سازمان یافته و منظم باشن و کار کزدن در چهارچوب قوانین رو دوس دارن.
در مقابل افرادی که تمایل دارند دریافت گرا (Perceiving) باشند، فکر بازتر، منعطفتر و سازگارتری دارن. این تفراد بشتر به سمت یک محیط منعطف گرایش دارن و خودشون رو با برنامه ها براساس نیاز وفق میدن. این دو گرایش، با مقیاسهای قبلی هم در تعامله.
از ترکیب معیارهایی که در بالا گفته شده در مجموع میشه به 16 تیپ شخصیتی رسید. نام این تیپ های شخصیتی از کلماتی درست شده که فرد بیشترین امتیاز رو تو اونها دریافت کرده. مثلا کسی که تیپ شخصیتی ESFJ رو داره یعنی برونگرا (E) ،حسی (S) ،احساسی (F) و قضاوت گره (J) . حالا اگه بخوایم به طور مثال ویژگی هایی که افراد با این تیپ شخصیتی و با توجه به توضیحاتی که بالا داده شد رو به صورت ترکیبی بیان کنیم میگیم که :
تیپ ESFJ شخصی خون گرم، معاشرتی و دوستانست. به شدت اجتماعیه و وقتی از دیگران فاصله میگیرد بیقرار میشه. دوست داره که مورد نیاز باشه و از کارش تشکر و قدردانی بشه. اون به نیازای دیگران بیش از نیازهای خودش بها میده. این تیپ به معیارهای اجتماعی توجه داره و نگران جایگاه خودش در جامعست.
تیپ ESFJ برای خود و دیگران بایدها و نبایدهای فراوانی داره. اون در محل کار آگاه و هوشیاره، سازمان یافته عمل میکنه و کارش را انجام میدهه. اون دوست داره کارش برنامهریزی شده و به حالت روزمره دربیاد و به جزئیات اهمیت میده و تلاش میکنه کارها با دقت کافی انجام بشن. این تیپ همچنین اهل تعاونه و دوست داره به دیگران کمک کنه. او خواهان مشاغل مدیریتی نیست اما وقتی این مسئولیت به اون داده بشه اهتمام فراوان به خرج میده.
پس میبینیم که از ترکیب معیارهای بالا یه جور شخصیت کلی برامون تعریف میشه که اگه به این جزئیات و ریزه کاریا توجه کنیم و با توجه به اونها کارامونو انجام بدیم و تصمیم بگیریم به نتایج خوبی دست پیدا میکنیم.
اهمیت و کاربرد تست MBTI
حالا که با خود مواردی که مرتبط با این تست هست آشنا شدیم خوبه که راجب اهمیت و کاربردش هم بدونیم. تست MBTI باعث میشه بینش عمیقتری از شخصیتتون پیدا کنید. به همین دلیل، این تست بسیار محبوب شده. حتی بدون در اختیار داشتن پرسشنامه رسمی، میتونید برخی از این گرایشها رو در خودتون تشخیص بدید.
طبق گفته بنیاد مایرز- بریگز، مهمه که به یاد داشته باشید همه انواع شخصیتها برابر و باارزش هستن. بهعنوان مثال، هنگام کار در فعالیتهای گروهی در مدرسه یا محلکار، شناخت نقاط قوت خودتون و درک نقاط قوت دیگران میتونه بسیار سودمند باشه. وقتی در تلاشید که پروژه خود را با سایر اعضای یک گروه به اتمام برسونید، ممکنه متوجه بشید که برخی اعضای گروه در انجام اقداماتی خاص ماهر و بااستعدادن. با شناخت این اختلافات، گروه میتونه وظایف بهتری رو تعیین و در دستیابی به اهداف خودش همکاری کنه.
یکی دیگه از زیباترین ویژگی های شناختن خودتون و دیگران با MBTI این هستش که می تونید تیم سازی رو خیلی عالی انجام بدید. به این صورت که متناسب با تیپ شخصیتی هر کس و ویژگی هایی که داره بهش یه نقش رو تو تیم میدید تا با حداکثر کارایی اون وظیفه رو انجام بده.
برای مثال تیپ های شخصیتی ESTP, ENFJ و ESFJ عموما فروشنده های خوبی بوده و ENTJ و ENTP ها هم به دلیل اینکه می تونن سریع پیشرفت کنند و ذاتش رو دارند، گزینه عالی هستند. (البته که فروش یک مهارت هست که میشه آموزش دید و ربط زیادی به تیپ شخصیتی نداره).
در تیم های فروش شما نیاز به حداقل 75% افراد (E) دارید. با اینکه افراد (I) می تونند فروشنده هایی خیلی عالی باشند، اما ذات اونها نیاز به تعداد زیادی افراد برونگرا برای از بین رفتن خجالتشون داره. در کل (S) ها افراد بهتری برای فروش نسبت به (N) ها هستند. البته افراد شهودی (N) برای فروش به افراد شهودی (N) کاملا مناسب هستند اما در کل بهترین گزینه نیستند. همینطور افراد ادراکی (P) گزینه مناسبی هستند، البته این افراد (P) به همون نسبت که می تونن فروشندگان بهتری باشند، بعضا تعهد کمتری نسبت به کار داشته و پتانسیل کمتری برای پیشرفت دارند. با اینکه اینکار برای اونها راحتتر هست، در دراز مدت شاید بهترین گزینه نباشند.
اما از اون سمت تیپ ENTJ بنظر کمی خشک هست و امکان صمیمی شدن به مانند یک ESFP رو نداره، اما می تونن با پیشرفت تبدیل به بهترین فروشنده شما بشند. تیم های مارکتینگ دقیقا تحت شعاع صحبت های قبلی در مورد حضور افراد N/S به همراه J/P هستند. باید تمامی این تیپ ها در تیم های تصمیم گیرنده شما اعم از مارکتینگ حضور داشته باشند. البته مارکتینگ بیشتر به افرادی که کاربرد شناختی Ne/Ni نیاز داره که در افراد N بیشتر هست. البته طبیعتا تیپ های (I) می تونند در کار های تحلیلی مفیدتر واقع بشند و افراد (E) در قسمت هایی که باید با وندور ها (مانند کار های تبلیغاتی) و مردم (مانند شبکه های اجتماعی) در ارتباط باشند موفق تر عمل کنند.
معایب تست MBTI
یه نکته ی خیلی مهم دیگه ای که باید مد نظر قرار بدیم اینه که با اینکه تا الان راجب ویژگی های مثبت این تست خیلی صحبت کردیم ولی خب طبیعتن این تست هم مثل هر تست دیگه ای که وجود داره خالی از اشکال و ایراد نیست. مثلا:
این تست نشون دهنده اینه که چه کار هایی برای شخص، با توجه به شخصیتش موثرتر و قابل انجام تره، اما نشون دهنده میزان توانایی فرد در اون کار نیست.
با توجه به این که در بسیاری از موارد از این تست برای آزمون های استخدامی و مصاحبه ای استفاده میشه فرد تست دهنده می تونه خودش رو با توجه به شرایطی که در اون قرار داره انطباق بده، برای مثال اگر می دونه داره برای واحد روابط عمومی یا فروش مصاحبه میشه، خودش رو برونگراتر جلوه میده.
طبق این تست تمامی 16 تیپ شخصیتی MBTI خوب هستند و ویژگی های مثبتی دارند، پس افراد بد و مضر از کجا پیدا می شن؟
علاوه بر اون تحقیقاتی که در این زمینه انجام شده نشون میده که تکمیل 2 تست MBTI برای یک فرد حداقل بعد از 5 هفته دارای حدود 50% دگرگونی در تیپ شخصیتیه!
طبق گفته های روانشناسان، بهترین حالت زمانی است که شما در وسط هر 4 طبقه قرار دارید، اما در صورتی که چنین باشه، مجبور به انتخاب یک گزینه هستید که به زور شما رو در یکی از 2 حالت جای بده.
همچنین ممکنه فردی که خودش رو ENFP ببینه و توی رفتار و شخصیت خودش اشکالاتی رو ببینه، با خودش اینطور بگه که من همینم و همه ENFP ها این مشکل رو دارن.
نتیجه گیری:
پس همون طور که صحبتش رو کردیم این تست یک تست کاملا قابل اتکا نیست و علاوه بر اون زوایا و گوشه های شخصیت انسان ها بسیار پیچیده تر از اونه که بشه فقط با یک تست اونو مطالعه کرد و همش رو کشف کرد ولی خب اگه بخوایم نکات مثبت و منفی این تست رو در مجموع کنار هم دیگه قرار بدیم شاید ویژگی های مثبتش بیشتر به چشم بیاد چون در حداقل ترین حالت ممکن هر فرد میتونه خودش رو به شکلی بهتر بشناسه و از کارایی که تو زندگیش انجام میده لذت بیشتری ببره.